E1. Inside, Outside
جمعه, ۳۰ تیر ۱۳۹۶، ۰۱:۳۰ ب.ظ
تا حالا به ابرهای قرمز و نارنجی وقت غروب دقت کردین؟
از شرق تا غرب کشیده شدن، مثل کفپوشی که آسمون رو پوشونده، یا مثل سقفی که به زمین سایه انداخته. قلمروی وسیع و بی پایانی برای جولان دادن باد، شبیه درختی که شاخه هاش همه ی کره ی زمین رو پوشوندن و یه هزارتوی سبز ساختن. برگ هاش هر صبح و شام به لرزش درمیان، یا هر وقت دیگه ای که موجودی در اطرافش حرکت کنه... من یه ابرم. از اون قرمز-نارنجی های وقت غروب. به وسعت یه دنیا. آسیب پذیر مثل رشته های پنبه که با دست از هم باز میشن، و گاهی یکپارچه مثل تارهایی که یه عنکبوت تنیده.
قرار بود اولین پست اینجا همزمان با اولین سفر باشه. ولی الان فکر می کنم سفر همیشه یه حرکت بیرونی نیست، گاهی ما در درون آدم ها سفر می کنیم.
- ۹۶/۰۴/۳۰